احمداباد خیابان بزرگیست.خیابان پرخاطره ایست.ان شبهایی ک با مهشاد شمس صدای خنده هایمان ویترین ها را شاد میکرد خیابان احمداباد مسیرمان بود.انشبی ک با ممدرضا دستهایمان را چپاندیم توی جیب پالتوهایمان و از تماشای فیلم جدید سینمای هنر و تجربه برمیگشتیم و بعدش ذرت مکزیکی او را دوتایکی نصفه و نیمه زدیم بالا احمداباد مسیرمان بود.انشب  هایی ک با مهتاب از نیمه ی راه تا میدان فلسطین اواز مبخاندیم خیابان احداباد مسیرمان بود.انشبی ک با فری تا دیروقت توی آف مغازه های پر زرق و برق وسط چله زمستان دنبال یک بوت گرم و نرم بودیم و صدای خنده هایمان همه ادمهای اتوبوس را شاکی کرد مسیرمان احمداباد بود.احمداباد پر از فرعی ست.پراز انشعاب ,پر از خاطره های مدرسه پیش دانشگاهی , پر از گریه , پر از صدای بلند خنده ,پر از ذوق خرید دوربین جدید توی بلوار رضا ,پر از قرار های شاد توی ابوذر غفاری, پر از پیاده قدم زدن توی کوچه سبز بابک ,پر از فرعی ها را رفتن برای پیدا کردن محل کار جدید توی بخارایی و کوچه شیرین , پر از خاطره های معرکه با حدیث توی سلمان فارسی ,پر از خاطره های تلخ سردر بیمارستان قایم.همه فرعی های احمداباد پر از خاطره بود پر از ردپای من پر از ردپای اتفاق ها اواز ها گریه ها شکست ها بردها فحش ها بوسیدن ها بغل ها ؛ همه ی فرعی های احمداباد بجز فرعی ملاصدرا!مصدرا همیشه ساکت بود.ملاصدرا همیشه روبروی هتل بزرگ هایت ایستاده بود و ادمها را نگاه میکرد.خیابان روبروی ملاصدرا سلمان فارسیست.اخ از سلمان فارسی اخ از خاطره های سلمان فارسی .با حدیث ک از سلمان میزدیم بیرون و میرسیدیم ب چهاراه کلاهدوز نگاهمان سمت میدان فلسطین بود نگاهمان سمت کت فروشیها و دبنهامز گرانقیمت بود نگاهمان سمت هتل هایت بود.نگاهمان هیچوقت نچرخید انطرف خیابان درست روبروی هایت.ملاصدرا را همیشه جاگذاشتیم همیشه نگاهش نکردیم همیشه رها شده ترین فرعی احمداباد بود تااینکه عطی سر و کله اش امد توی زندگی من.پاتوقمان شد حلیمی معروف شهر درست سر ملاصدرا.

قرارهای دوتایی پر از حرف پر از تجربه پر از خنده پر از طعم گس دارچین و قیمه روی حلیم ادامه داشت تا انروزی ک تو را ابتدای ملاصدرا دیدم.تو را روی دوپله ی کوچک ساختمان وکلا دیدم.دیگر ملاصدرا یک خیابان عادی نبود.دیگر انطوری نیست ک بنشینی توی خط 38/1 از سر ملاصدرا عبور کنی و چشمت را ب ساختمان وکلا ندوزی.دیگر نمیشود ب ملاصدرا فکر نکرد.دیگر نمیشود از ابتدای ملاصدرا گذشت و اوازهای غمگین  نخاند.دیگر نمیشود تو را پشت شیشه های رفلکس ساختمان وکلا تصور نکرد.دیگر ملاصدرا هم یک فرعی ساده و بی سرو صدا نیست.ملاصدرا تازمانی ک زنده باشم یک تپش قلب عجیبی دارد. فارغ از اینکه کجای راه را اشتباه رفتم کجای راه را عقب کشیدم کجای راه را نادیده گرفتم و خودم را زدم ب ان در کجای راه میدانستم او ادم من نیست او مردی اشتباهیست ک محل کارش خیابان ملاصدراست او مرد نامحترمیست ک محل کارش ساختمان وکلاست جدای اینکه اخرش فهمیدم او مرد شجاعتهای بزرگ و رفتارهای پخته نیست اما باید اعتراف کنم ملاصدرا همیشه پر از صدای اواز های غمگین خاهد ماند ملاصدرا همیشه پر از یاداوری حرفهاییست ک زد اما دل نداد.ملاصدرا همیشه پر از صدای تپشهای قلب زنیست  ک نمیخاست , اما  شجاع بود و گفت  تا ک نشود و خب هیچوقت هم نشد!


در من دراکولای غمگینی ست,میفهمی؟

تو هم توی خیابان ملاصدرا اوازهای غمگین میخانی؟

انتهای قصه ی تلخ آدمها!

ملاصدرا ,ک ,توی ,های ,خیابان ,ها ,پر از ,از خاطره ,کجای راه ,ک با ,خاطره های

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود فیلم ایرانی - دانلود سریال ایرانی فروش انواع ماگ و لیوان آزمون ها سلام سلامت شرکت صنایع تولیدی و خدماتی بهینه ساز دیجیتال مارکتینگ آموزش وردپرس فیلم برای ایران فلوکس فایل TIK VPN