من دویده بودم تمام آن سه طبقه ی سفید رنگ را,من دویده بودم 78 پله ی غیراستاندارد دادگاه خانواده را و خودم را رسانده بودم ب اخرین طبقه,پشت سرم را ک نگاه کردم انگار تمام ان 12 سالی را ک با شیوا خیابانهای شهر,بازارها,کافه ها,پارکها,رستورانها,راه پله های مدرسه زشت و کوچک لادن را دویده بودیم دوباره دویده ایم,سه باره دویده ایم,چهارباره دویده ایم انقدر دویده ایم ک پایین راه پله های سه طبقه دادگاه خانواده جفتمان تمام کرده بودیم.حالا شیوا تن بی جان و چشمهای بی فروغش را جلوی درب ورودی طبقه همکف رها کرده بود و من با یک برگه دادخاست طلاق تمام ان سه طبقه را تنها دویده بودم.تنها دویده بودم و تمام ان 12 سالی را ک با شیوا دستهایمان را توی دستهای هم قفل کرده بودیم و قول داده بودیم هرجا دنیا خِرِمان را گرفت بشاشیم ب هیکلش,مثل یک ورق نگاتیو رنگ و رورفته از جلو چشمهایم رد میشد.برای من چیزهای زیادی تمام شده بود برای شیوا تمام زندگی اش!پریشب ابتدای ناصرخسرو ایستاد و گفت :مهسا زندگی برام شده ی اسلحه ک گذاشتم روی پیشونیم,باید شلیک کنم اما نمیدونم خالیه یا پر.

مسیول رسیدگی ب شکایات زوجین امضای شه اش را زیر برگه طلاق شیوا انداخت:نهم ماه بعد ده صبح دادگاه باشن برای قرائت حکم!

پله ها را پایین میرفتم.هرپله ب اندازه 1ساعت طول کشید.نفسم بند امده بود.توی مغزم صدای سابیده شدن اهن می امد.فرکانس صدا با هر قدم کمتر و کمتر میشد .روی پله های طبقه همکف شیوا نشسته بود.چشمهاش قرمز بود خودش را انداخت توی بغلم و زد زیر گریه.چشمهایم را بستم نفس هایم ارام شده بود.چشمهایم را ک باز کردم فضای ابی رنگ واگن مترو پرت شد توی صورتم.شیوا سرش را گذاشته بود روی شانه ام.چشمهایش بی فروغترین بود.تمام کرده بودند انگار.دوباره چشمهایم را بستم.شیوا با صدایی ک بزور از راه تنفسش بالا می امد گفت:صدای شلیک اسلحه مو شنیدی؟سرم را ب نشانه تایید تکان دادم.یک قطره اشک از چشمش افتاد روی سرشانه لباسم."پربود مهسا.پر بود!".چشمهای شیوا بی فروغترین بود.تمام کرده بودند انگار.

در من دراکولای غمگینی ست,میفهمی؟

تو هم توی خیابان ملاصدرا اوازهای غمگین میخانی؟

انتهای قصه ی تلخ آدمها!

دویده ,شیوا ,تمام ,ک ,ب ,طبقه ,را ک ,دویده بودم ,دویده ایم ,تمام ان ,چشمهایم را ,کرده بودند انگار

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نوین تک | مدل سازی و ریخته گری زیره کفش بازی و سرگرمی روانشناس،مشاور مهدی اسماعیلی (امید نوجوان) اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها خاطرات مشترک بازار آذربایجان "FAIRY TAIL" Throw away my posts وبسایت امید یزدانی مراقبت های بهداشت دهان و دندان